کابوس انتقام زن جوان از شوهر خائن!
به گزارش گشت گذار نیوز و به نقل از تیترحادثه، اینها بخشی از اظهارات زن ۴۲ سالهای است که مدعی بود پس از مشورتهای تخصصی و روانشناختی در حال جبران آسیبهای روحی و روانی و اشتباهات گذشتهاش است و اکنون خودش هزینههای زندگی را هم تامین میکند.
این زن جوان درباره ماجرای تلخ رویای انتقام به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری نجفی مشهد گفت: ۱۸ سال بیشتر نداشتم که خانواده«ابراهیم» به خواستگاریام آمدند و خانوادهام بدون اینکه تحقیقی درباره وضعیت اجتماعی و اخلاقی او انجام بدهند با این ازدواج موافقت کردند و ما ۸ ماه بعد زندگی مشترکمان را درحالیکه آغاز کردیم که من همه تلاشم را برای رضایت و آسایش همسرم به کار میگرفتم. اوایل زندگی خوب و شیرینی داشتیم اما زمانی که فرزند دومم به دنیا آمد تازه فهمیدم که «ابراهیم»بهطور پنهانی با دختری ازدواجکرده است که در دوران مجردی با او ارتباط داشت!
این موضوع روح و روانم را به همریخت و بدین ترتیب اختلافات ما آغاز شد.«ابراهیم» دیگر هیچ ارزشی برای من و فرزندانم قائل نبود وبسیاری از شبها هم به خانه نمیآمد.
من همزمانی که فهمیدم هوویم باردار است، یارانه دولتی را به در منزلش میفرستادم تا اینگونه او و «ابراهیم»را تحقیر کنم. بالاخره در همین گیرودار«ابراهیم» بابیان اینکه دیگر نمیخواهد با من زندگی کند من و دو فرزندم را رها کرد و نزد هوویم رفت.
من که دیگر خیلی احساس حقارت میکردم بهطور توافقی از او جدا شدم و با سپردن سرپرستی فرزندانم به «ابراهیم» به خانه پدرم بازگشتم اما به خاطر وضعیت روحی وروانی که داشتم هرگز نمیتوانستم در خانه بمانم به همین دلیل روزی چند ساعت به بیرون از منزل میرفتم تا اینکه روزی در بالای کوهسنگی مشهد با پسری آشنا شدم که حرفهایش به دلم مینشست.
خیلی زود رابطه من و «فرزاد» آغاز شد و دیدارهای ما درحالیکه ادامه یافت که قرار ازدواج گذاشتیم. ابتدا تصور میکردم«فرزاد» حداقل ۳۰ ساله است اما وقتی فهمیدم او ۱۸ سال دارد پیشنهاد کردم از ازدواج با من منصرف شود چراکه فاصله سنی ما خیلی زیاد بود ولی او با ناراحتی اصرار به این ازدواج داشت.
بالاخره من با پولی که از پدرم گرفتم خانهای رهن کردم و به عقد موقت «فرزاد»درآمدم. باوجوداین همان روزهای آغازین زندگی مشترک متوجه شدم که «فرزاد»شبها با چشمانی سرخ و روحی آشفته به خانه میآید.
او با کوچکترین بهانهای مرا کتک میزد و با چاقو تهدید به قتل میکرد. حتی بسیاری از مواقع نمیگذاشت از خانه بیرون بروم ولی روز بعد همه اینها را فراموش میکرد و چیزی به خاطر نمیآورد. آن جا بود که فهمیدم «فرزاد»به مصرف قرصهای روانگردان و مواد مخدر«گل»اعتیاد دارد.
او مدتی بعد هم به فروش مواد مخدر روی آورد اما من برای آنکه در رویای انتقام از «ابراهیم»بودم سکوت میکردم تا اینکه بالاخره از رفتارهای او به تنگ آمدم و بعد از ۲ سال زندگی مشترک فهمیدم که این زندگی فرجامی ندارد و من به پایان خط رسیدهام. به همین دلیل به کلانتری آمدم و در مشاورههای تخصصی شرکت کردم. حالا هم که به این زندگی بیهدف پایان دادهام در حال جبران آسیبهای روحی و روانی خودم هستم تا مسیر زندگی را پیدا کنم. اما ایکاش …
با دستور سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری نجفی)بررسیهای روانشناختی برای به آرامش رسیدن این زن جوان در دایره مددکاری اجتماعی ادامه یافت.
ارسال دیدگاه