از شکست عشقی تا سقوط در اعتیاد و سرقت
به گزارش گشت گذار نیوز و به نقل از تیترحادثه، تلخکامیهای زندگی جوان ۲۰ سالهای که به اتهام سرقت از خودروهای مردم توسط نیروهای گشت کلانتری شهید نواب صفوی مشهد دستگیرشده است، از زمانی آغاز شد که در نوجوانی با شکست عشقی روبهرو شد. او که اکنون معتاد و گرفتار است، در بازجوییها گفت: «تلخیهای زندگی من از ۱۵ سالگی شروع شد ؛ همان زمانی که بهار عاشقیهایم ناگهان به خزان تبدیل شد و دختر موردعلاقهام ، مهری ، با مردی ثروتمند ازدواج کرد.»
این جوان که مدعی بود همسرش هنوز از علت دستگیریاش بیخبر است ، درباره گذشتهاش چنین روایت کرد : «اهل یکی از استانهای شرقی کشور هستم و تا مقطع ابتدایی درس خواندم . پدرم کارگر ساده ساختمانی بود و من هم از کودکی کنار او کار میکردم . اوضاع مالیمان همیشه بد بود، تا جایی که حتی طعم دوران کودکی و بازیهای زیبای این دوره را نچشیدم. لوازم بازی من ، آجر، خاک و سیمان بودند!»
وی ادامه داد: «زندگیام از ۱۴ سالگی تغییر کرد ، زمانی که عاشق دختر همسایهمان شدم. مهری دختری زیبا و خندهرو بود و نگاهش دلم را لرزاند. خیلی زود بهطور پنهانی با او ارتباط برقرار کردم، اما رویای من برای ازدواج با او هرگز تعبیر نشد. مادر مهری به رابطه ما پی برد و برای جلوگیری از ادامه آن، دخترش را به عقد مردی ثروتمند درآورد. آن شب انگار قلبم صدپاره شد. احساس میکردم دیگر زنده نیستم ، فقط جسمی بودم که روی زمین حرکت میکرد!»
این جوان درباره تاثیر این اتفاق بر زندگیاش گفت : «همان شب به پیشنهاد یکی از دوستانم، برای اولین بار سیگار کشیدم تا آرام شوم ، اما این شروع بدبختیهایم بود. هیچکس مرا درک نکرد و کسی نبود تا راهنماییام کند. ازآنپس، زندگیام مسیر دیگری پیدا کرد ؛ به تیغکشی روی آوردم و بدنم را زخمی میکردم تا با دیدن خون، به آرامش برسم. پدرم وقتی متوجه این رفتارها شد، مرا در بیمارستان بستری کرد ، اما زخم روحیام التیام پیدا نکرد. در این شرایط به مواد مخدر سنتی و سپس شیشه و کریستال آلوده شدم.»
او افزود: «برای تأمین هزینه مواد مخدر، به سرقت روی آوردم. اولین بار خیلی میترسیدم، اما بعدازآن دیگر برایم عادی شد . شبها به خودروها دستبرد میزدم و پول دزدی را خرج مواد میکردم تا خمار نمانم . یکشب هنگام سرقت از یک پراید دستگیر و روانه زندان شدم. پس از آزادی ، دیگرکسی مرا نمیپذیرفت ؛ حتی پدرم مرا طرد کرد. بهناچار به روستا رفتم و در یک قطعه زمین کوچک کشاورزی کردم . در همانجا با دختری از اهالی روستا ازدواج کردم ، اما دوباره نتوانستم خودم را کنترل کنم و به مصرف مواد بازگشتم.»
این جوان گفت: «وقتی در آینه به خودم نگاه میکردم ، چهرهای داغان و شکسته میدیدم که دیگر هیچ نشانی از جوانی نداشت . وسوسه دوستان خلافکارم باعث شد به شهر برگردم و بازهم به سرقت ادامه دهم . این بار نیز هنگام سرقت از یک خودرو دستگیر شدم. اکنون در کلانتری هستم، درحالیکه همسرم در بیرون منتظر من است. اما ایکاش…»
تحقیقات افسران کارآزموده دایره تجسس کلانتری شهید نواب صفوی به دستور سرهنگ علی ابراهیمیان ، رییس کلانتری ، برای بررسی سرقتهای این جوان ۲۰ ساله همچنان ادامه دارد.
ارسال دیدگاه